داستان فوق العاده مرحوم ( چينگ يونگ کوجيدو پوهان جو !!! )
یه روز برای دیدن دوست چینی ام که مریض بود به بیمارستان رفتم ٬
وقتى کنار تختش ایستادم ، دوستم با ديدن من اشک تو چشماش جمع شد و گفت :
چينگ يونگ کوجيدو پوهان جو !!!
و چند لحظه بعد ، دار فانى رو وداع گفت . . .
بعد از مرگش ، من برای ترجمه این جمله ی مهم ، به چین سفر کردم
و تازه فهميدم که دوستم بهم گفته : گوساله ، پاتو از روی شلنگ هوا وردار ...
وقتى کنار تختش ایستادم ، دوستم با ديدن من اشک تو چشماش جمع شد و گفت :
چينگ يونگ کوجيدو پوهان جو !!!
و چند لحظه بعد ، دار فانى رو وداع گفت . . .
بعد از مرگش ، من برای ترجمه این جمله ی مهم ، به چین سفر کردم
و تازه فهميدم که دوستم بهم گفته : گوساله ، پاتو از روی شلنگ هوا وردار ...

دسته بندی: ارسالی شبکه های اجتماعی